خودشناسی
خودشناسی، در ظاهر آسان ترین و در حقیقت، دشوارترین وظیفه ایست که ما در برابر خودمان و در برابر جهان داریم. وظیفه ای که به تنهایی و در خلاء قادر به دستیابی به آن نیستیم. این فرایند در قالب روابط امن،ثمربخش و سازنده قابل دستیابی است و البته داشتن و نگه داشتن چنین روابط سازنده ای، نیازمند درجاتی از خوآگاهی و پذیرش خود و دیگری است، که اغلب افراد از آن محروم اند.
همه ی ما، به تناسب تجارب هیجانی و انسانی خود، ذخایر روانیِ سرشار از خاطرات و تجربیات عمیقِ هیجانی و اغلب پردازش نشده داریم. هر اندازه این تجارب، پردازش نشده و ناخودآگاه باقی بمانند، می توانند سرنوشت ما و آینده ی ما را به شیوه ای ناخوشایند و پر تعارض رقم بزنند.
هیجانات و تعارضاتی که سرکوب شده و هرگز به درستی حل نشده اند، می توانند مهار زندگی ما را در دست گرفته ، و ما را در دام روابط نادرست و ناخرسند، درجا زدن در کار و تحصیل، افسردگی، اضطراب و… بیاندازند، و چوب های سختی شوند در لابلای چرخ رشد شخصی و درونی ما. این در حالی است که ما فکر می کنیم این سرنوشت نامیمون ماست که اینچنین ما را دربند روابط و شرایط نادرست، آسیب زننده و تخریبگر انداخته است و به غلط تصور می کنیم که راه نجاتی از این دور معیوب ناکامی و آسیب نیست. در حالی که مسئله به این پیچیدگی نیست.
ما خودمان را به دست فراموشی سپرده ایم و به بهانه ی پذیرش سرنوشتی از پیش تعیین شده -سرنوشتی که خودمان هیچ نقشی در رقم زدن آن نداریم- مسئولیت شناخت خود و تعیین سرنوشت خود را به دوش دیگران می اندازیم، و فرار می کنیم از آنچه مهمترین وظیفه ی ما در زندگی است: شناخت خود و گسترش مرزهای وجودی مان!
جالب اینجاست که ما مسئولیت همه چیز را به عهده می گیریم، الّا مسئولیت آنچه حقیقتا مسئول آنیم و آن در دست گرفتن مهار و اختیار زندگی مان است.
روان درمانی تحلیلی، به ما کمک می کند تا در فضایی امن و با کمک روانکاوی همراه و همدل، به این وظیفه ی اساسی دست یابیم.
ما با شناخت درست خودمان، و حل و فصل درست هیجانات شدید و اغلب سرکوب شده مان، و برقراری یک رابطه ی سالم در چارچوب درمانی، می توانیم مسیر تازه ای در جهت رشد درست و کامل استعدادهایمان بیابیم و خود را آنطور که هستیم دوست بداریم و دوست داشته شویم.
درمان تحلیلی با هدف شناخت همه جانبه ی خود، و حل و فصل تعارض های بنیادین صورت می گیرد. شناخت درست خود و هیجانات عمیق خویش، سبب می شود ما در روابطمان بهتر عمل کنیم، در مسیر شغلی بهتری قرار گیریم، انتخاب های سالم تری داشته باشیم، و استعدادهای حقیقی خود را بشناسیم و تحقق بخشیم. این فرایند، ما را از بسیاری بندهای هیجانی و تعارضاتی که بخش قابل توجهی از انرژی ما را گرفته اند می رهاند. انرژی ای که می تواند به جای صرف شدن در تعارضات بین فردی و درون فردی، صرف رشد و تحقق استعدادها شود.
درمان تحلیلی در ظاهر روی فرد کار می کند، اما در واقع روابط ما را با خودمان و دیگران بهبود می بخشد.
این فرایند قطعاً زمان بر خواهد بود؛ زیرا آنچه تعارضات ما را ساخته است، در کوتاه مدت ایجاد نشده، بلکه سیری طولانی و دراز مدت به پهنه ی زندگی ما داشته است. پس برای اصلاح و تغییر آنها باید زمان گذاشت و حوصله به خرج داد. این زمان، سرشار از تقلا و کوشش برای بازسازی همه ی آسیب هایی است که به زندگی ما وارد شده است.
فرایند تحلیل، مسیری است که برای بازسازی شخصیت ما ، و پیدا کردن سرنوشت واقعی و درست ما، با دست خودمان و با کمک درمانگری متخصص و همراه انجام می گیرد.
ما در فرایند درمان، آرام آرام بذرهایی پرحاصل و ثمربخش درون مان می کاریم و با آبیاری و مراقبت دائمی، آنها را به درختی پربار و ثمربخش تبدیل می کنیم، که حاصل آن نه تنها نصیب خودمان، که نصیب دیگرانی که با ما در ارتباط اند نیز خواهد شد. اما یادمان باشد که درخت وجودمان، نیاز به مراقبت دائمی و مستمر دارد تا قدرتمند شده و بارآور شود، و الّا در برابر کوچکترین طوفان ها از پا در می آید و بی هیچ حاصلی فرو می شکند.
روان تحلیلگر، تسهیل کننده راه است، او روشن کننده مسیر خودشناسی و خوآگاهی ماست، فردی که چراغ می اندازد به نقطه های تاریک و دست نیافتنی وجود ما، تا بتوانیم با وضوح بیشتری آنچه بر ما گذشته است را دریابیم، و با این آگاهی، بتوانیم ساختمان شخصیتمان را مستحکم تر و سالم تر بسازیم. ما باهم، سفری پرفراز و نشیب و البته پربار را شروع می کنیم، که حاصل آن رشد، خودآگاهی، و توانایی برقراری روابط سالم و ثمربخش و انجام فعالیت های سازنده برای خودمان و دیگران.
نویسنده: دکتر عادله عزتی