چگونه تحلیلگر به عنوان درمانگر و خوانندهی ادبی فکر میکند| بنجامین آگدن و توماس آگدن (۲۰۱۲)

خلاصه مقاله “چگونه تحلیلگر به عنوان درمانگر و خوانندهی ادبی فکر میکند”/ نوشته بنجامین آگدن و توماس آگدن، ۲۰۱۲/ ترجمه و تلخیص: الههخانیکی/ ویراستار: عادله عزتی
این مقاله، کار مشترک توماس آگدن و پسرش، بنجامین آگدن است که در فصل دوم کتاب “گوش روانکاو و چشم نقاد” (The Analyst’s Ear and the Critic’s Eye)، به آن پرداخته شده است. در این کتاب، توماس آگدن از جایگاه یک روانکاو به نقد ادبی نگاه می کند، و بنجامین آگدن، از دید ادبی آن را مد نظر قرار می دهد. آنها در این مقاله، تمرکز خود را بر روی دو موضوع گذاشتهاند:
ارائه درکی از مفهوم ناهوشیار، و معرفی نوعی از نقد ادبی-روانکاوی.
در آغاز مقاله، توجه خواننده به این نکته جلب میشود که حوزه نقد ادبی به طور شایستهای از علم روانکاوی بهره نبرده و دانش آن پیرامون روانکاوی معاصر به روز نشده است. در راستای این موضوع، آگدن و بنجامین بیان میکنند: «ما معتقدیم که مفاهیم روانکاوی از نظر تاریخی در نقدهای ادبی (هم توسط روانکاوان و هم غیر روانکاوان) به روشهایی به کار گرفته شده است که حس سرزندگی را از آنها گرفته و آنها را به اصطلاحات فنی بی روحی تبدیل کرده است. از جانب کسانی که روانکاوی را اصولا با خواندن فروید یاد گرفتهاند، مفاهیم روانکاوی اغلب به شیوهای منسوخ شده مورد استفاده قرار می گیرد و به شدت محدود به جو فکری دورانی است که این مفاهیم در آن ایجاد شدهاند. غالباً در نقد ادبی، واژه ناهشیار، طوری به کار میرود که معلوم نیست از کجا گرفته شده است و ارتباط خیلی کمی با تحول مفهومی این اصطلاح و کاربردش در روانکاوی معاصر دارد».
در ادامه، آنها به توصیف ناهشیار از نگاه خودشان و روانکاوان معاصر، سخن میگویند: «برای فکر کردن به نقش بالقوه نظریه روانکاوی در کار نقد ادبی، ما باید به مفهوم ناهشیار که معتقدیم هسته نظریه روانکاوی و کار بالینی است اشاره کنیم. وقتی ما از واژهی ناهشیار استفاده میکنیم به جنبهای از ذهن که خارج از سطح هشیاری فرد فعالیت میکند، اشاره داریم. فروید، دو نوع از ناهوشیار را معرفی کرده است: « ناهشیار توصیفی»، برای مثال شماره تلفن ما در ذهن هست در حالیکه که به آن فکر نمیکنیم و این نوع از عدمِ آگاهی در زمانی که نیاز داریم تا چیزی را یاد آوریم به راحتی قابلیت برگشت به آگاهی را دارد. در مقابل، فروید از اصطلاح «ناهشیار پویا» استفاده کرد که به جنبهای از ذهن اشاره دارد که فاقد کیفیت آگاهی هشیارانه است، زیرا حاوی تکانههای جنسی و پرخاشگرانه، تجربههای هیجانی واقعی و فانتزیهای مرتبط با این تکانهها است که بسیار ترسناک، دردناک، شرمآور، و طاقتفرسا است یا برای تجربه کاملا آگاهانه غیر قابل پذیرش است. فروید در توصیف خروجی یک روانکاوی موفق نوشته است: 《جایی که نهاد (id) بوده است، باید خود (ego) باید قرار بگیرد》.
آنچه تا کنون در مورد ناهشیار گفتیم توسط فروید در سال 1900 معرفی شد و امروزه نیز در قلب تفکر روانکاوی، باقی مانده است. تغییرات مفهوم ناهشیار، که از قدیم در حال تکامل و تغییر بوده و هنوز هم هست، به ندرت در درک رایج امروز از ناهشیار و در نقد ادبی معاصر بازتاب داشته است.
به عنوان مثال، ناهشیار برای بیون، محل ترسهای غیرمنطقی و تکانههای ممنوعه نیست، بلکه جنبهای از ذهن است (هم در خواب و هم در بیداری کار میکند) که با آن در وضعیت سلامتروانشناختی، عمیقترین تفکر/رویا کردن (dreaming) را انجام میدهیم (برای بیون رویاکردن با تفکر ناهشیار مترادف است). همانطور که ستارهها حتی وقتی نور آنها با تابش خورشید پنهان میشود در آسمان باقی میمانند، رویاکردن (تفکر ناهشیار) نیز یک عملکرد مداوم ذهن است و حتی زمانی که از آگاهی هوشیارانه به واسطه تابشِ زندگیِ بیداری پنهان است، ادامه مییابد. در واقع تفکر ناهشیار، فکر و احساسی پیچیده و غنی را ارائه میدهد که در زندگی هشیارانه قابل دسترسی نیست».
پس از توصیف تعریف بیون از ناهشیار، نویسندگان مقاله به توضیح پیرامون نگاه متفاوت هدف درمانی در این دیدگاه معاصر و موضوع رویا کردن (dreaming) میپردازند: «طبق ارائه مفهومپردازی جدید از ناهشیار، هدف روانکاوی دیگر هشیارکردن ناهشیار نیست؛ بلکه هدف این است که ذهن هشیار، ناهشیار شود [خودآگاه، ناخودآگاه شود]. چنین برداشتی از کارکرد ناهشیار، بیانگر یک خروج رادیکال از دیدگاه فروید است و در خارج از حرفه روانکاوی کمتر شناخته یا مطالعه شده است. همچنین از نقطه نظر معرفی شده توسط بیون، رویاها بازتابهای متفاوتی را نشان میدهند. رویا کردنِ رویاهایی که ما هنگام بیدار شدن از خواب به یاد داریم، نوعی از تجربه است که ما در آن مستقیمترین دسترسی هشیارانه به این تجربه حیاتی از تفکر ناهشیار را داریم. رویا دیدن ظاهرا یک تجربه همراه با توالی زمانی (به نظر میرسد که یک رخداد به دنبال یکی دیگر میآید) و در عین حال، یک تجربه فارغ از زمان است (یک رویا چقدر طول میکشد؟). در رویاها، افراد و اشیا به صورت واقعی به تصویر کشیده میشوند و همزمان به صورت غیرواقعی و جادویی، تصاویرِ تغییریافته افراد، اشیا و وقایع نیز وجود دارد. همزیستی و تعامل این شکلهای تفکر است که به منحصر فرد بودن تجربه رویا کمک میکند. رویاها به سادگی، بیانِ مبدّل تکانههای سرکوب شده، میلها و ترسها نیستند؛ بلکه آنها شکلهای چندگانه تفکر هستند که ما با آنها در حال تقلا و تجربه راههای بیشماری هستیم برای دریافت احساس حقیقی تجربه زیستهی خودمان. ناهشیار، زمانی که به این شیوه در نظر گرفته شود، یک مکان یا ساختار نیست، بلکه شکلی از تفکر است که به واسطه آن، ما با غنای بیشتری، معانی دائماً در حال تغییر را از وجود فردی و بینفردی خودمان خلق میکنیم. این مسئله، همچنین نوعی از درک-خود (Self-understanding) است که در آن رویابین (فردی که درگیر تفکر ناهشیار است)، هم «رویابینی است که رویاها را میبیند» و هم «رویابینی است که (ناهشیارانه)، رویا را درک میکند. به عبارت دیگر، ظرفیتمان در تفسیر، درک و سازگاری با تجارب اذیتکننده خود، ممکن است در وهله نخست یا کاملاً ناهشیارانه در قالب رویا کردن (تفکر ناهشیار) اتفاق بیفتد».
در ادامه، نویسندگان پیرامون اتخاذِ نگاه غنی و منحصر به فرد بیون از تفکر ناهشیار، هشداری میدهند و میگویند: « به خاطر داشته باشیم که مبادا ناهشیاری که در بالا توصیف کردهایم را ایدهآل کنیم، آنچه که ما در حال حاضر توصیف کردهایم آن جنبههای ناهشیار ذهن است که در وضعیت سلامت روانشناختی، کارکرد دارد. محدودیتهای ظرفیت ما در رویا کردن تجربههایمان، آن محدودیتهایی هستند که متعاقب تلاشهای روانشناختی ناهشیار برای خودمحافظتی شکل میگیرد (شروع آن از نوزادی و کودکی است) تا توسط تجربیاتمان غرق نشویم (آسیب نبینیم). نقطهای که در آن ما به محدودیت ظرفیتمان برای رویاکردن تجربههایمان میرسیم، نقطهای است که در آن، اگر ما فرد دیگری را نداشته باشیم که با او تجربهی خود را احساس و فکر کنیم، علائم روانشناختی ایجاد میشود. در آن نقطه، ممکن است یک شخص از روانکاو جهت کمک به رویا کردنِ تجربه غیرقابل تفکرِ قبلی خود کمک بگیرد. دستاورد کار تحلیلی موفق را میتوان اینگونه تصور کرد که بیمار قادر میشود تجربه خودش را به شکل کاملتری رویا کند. بدینترتیب، چینشِ روانکاوی (با چیدمان غریبِ بیمار درازکشیده روی کاوچ و روانکاوی که خارج از دید و پشت کاوچ نشسته است)، یک ساختاری را فراهم می کند که برای تسهیل تجربهی بینفردی طراحی شده است که در آن هم بیمار و هم روانکاو این امکان را دارند که هم به شکل فردی و هم با یکدیگر، در حالتِ ریوری (reverie)، درگیرِ تفکر ناهشیار شوند (حالتی از ذهن که در آن، دو نفر تا درجات بالایی آزاد هستند تا در جریان هشیاری مسدود نشده، که نوعی از هشیاری است که به وسیله تعامل جنبههای هشیار و ناهشیار هر دو ذهن رویابین، که به صورت جداگانه یا با هم کار می کند، ایجاد می شود)».
از مقاله اینطور برداشت میشود که هیچ یک از طرفین (بیمار و روانکاو) نمیتوانند ادعای انحصاری بودن رویاها و خیالپردازیها را داشته باشند، زیرا اینها تا حد زیادی از حوزه روانشناختیِ ناهشیار بینفردی که بیمار و روانکاو با همدیگر ایجاد کردهاند، ناشی میشود (به نوعی اشاره به مفهوم سومتحلیلی آگدن دارد).
نویسندگان مقاله در دو سطح، به ویژگی غیرقابلشناخت بودن ناهشیار اشاره میکنند: «در شکل اول که برداشتی سطحی است؛ معنای ناهشیار یعنی عاری از کیفیت هشیاری آگاهانه و بنابراین هر فکر یا حسی که از آن آگاه باشیم، فکر یا حس ناهشیار نیست. ولی ناهشیار از جهتی بسیار مهمتر نیز غیرقابلشناخت است: ناهشیار شامل رمزآلودترین و زندهترین موضوعات ما میشود. شگفتیای که ما نسبت به ناهشیار احساس میکنیم، لزوماً از جنس معماگونه یا مذهبی نیست؛ بلکه یک تجربه حیرتانگیز است از پیچیدگی غیرقابلفهم و عظیمِ زنده بودنِ حقیقت تجربه ما و جهان درونی و بیرونی ماست که در آن، تجربه خود را میسازیم».
در ادامه توصیف و بررسی تفکر ناهشیار، به معرفی دو ویژگی زنده و مُرده و ارتباط آنها با ذهن ناهشیار و هشیار پرداخته میشود. در آغاز این بحث، به توصیف بخشهایی از جلسه روانکاوی با یک کیس بالینی پرداخته میشود و به تاثیر زبانِ سرد بیمار در پنهان کردن عشق اشاره میشود [برای مطالعه کیس بالینی، به اصل مقاله رجوع شود-م]. بعد از توضیح ارتباط زبان سرد بیمار و تجربه فضای مُرده جلسه توسط روانکاو، به این نکته اشاره می شود: «شاید مهمترین معیار لحظه به لحظه فرآیند تحلیل، آن کیفیت زنده و مردهای است که روانکاو و بیمار در بودن با یکدیگر تجربه میکنند».
«ویژگیهای زنده و مُرده، ویژگیهایی از تجربه خود (self) هستند که نه تنها شامل طبیعت تقابل جنبههای هشیار و ناهشیار ذهن است، بلکه بسیاری از وجوه دیگر تجربههای فردی را نیز شامل میشود. برای مثال: ویژگیهایی از تفکر تصوری (imaginative)، رویا کردن، عاشق شدن، «گم شدن» و «پیدا شدن» در جریان گفتوگو با یک دوست یا با روانکاو و همینطور تجربه خواندن و نوشتن ادبی.
اشتباه خواهد بود که به سادگی ذهن ناهشیار را به زنده بودن و ذهن هشیار را با مرده بودن (یا بالعکس) معادل سازیم: جنبههای هشیار و ناهشیار ذهن با همدیگر در یک کنسرت (در یک هماهنگی) برای خلق کیفیت زنده بودن، همکاری میکنند. زنده بودن، کیفیتی از تعامل سالم بین جنبههای هشیار و ناهشیار ذهن و مرده بودن ناشی از جنبههای پاتولوژیک (قطع شده) هشیار و ناهشیار ذهن است».
در بخش بعدی مقاله، آگدن و بنجامین به هدف دیگر خود، یعنی معرفی نوعی از نقد ادبی-روانکاوی میپردازند.
«منطق خواننده ادبی روانکاوی (PLR) این است: واقعیت روانشناختی در زبان ساخته شده است و زبان (که شامل آواهای آن هم میشود) به واقعیت روانشناختی شکل میدهد. ماهیت دقیق ارتباط آنها مشخص نیست، اما هر یک دیگری را به روشی دیگر مجسم میکند».
نویسندگان مقاله برای اینکه بتوانند نمونهای از توصیف و خوانش ادبی-روانکاوی را به خواننده ارائه دهند، بر نقد و بررسی داستان «هنرمند گرسنگی» از کافکا متمرکز میشوند [در صورت علاقمندی به جزئیات نقد ادبی-روانکاوی این داستان به اصل مقاله رجوع شود-م]. آنها به توصیف فضای روانی کاراکتر داستان (هنرمند گرسنگی)، و زبان راوی میپردازند و در واقع، به مداری ناگسستنی بین زبان و روانشناسی و از سویی دیگر مداری ناگسستنی بین جهان خارج (جهانی که زبان به زعم خود توصیف میکند) و زندگی درونی هنرمند گرسنگی اشاره میکنند. گویی راوی و هنرمند گرسنگی، به طور نزدیکی به یکدیگر گره خوردهاند و شاید دو جنبه از یک فرد باشند. از جمله مواردی که خواننده ادبی روانکاوی (PLR) در خوانشِ داستان موردتوجه قرار میدهد: فاصله بین هنرمند گرسنگی و راوی، نحوه به کارگیری قواعد دستورزبان و فضای مٌرده و تجربه فضای زنده در اواخر داستان است. در توصیف نوع جدید نقد ادبی-روانکاویای که توسط آگدن و بنجامین معرفی شده است، میتوان جانکلام را در این پاراگراف خواند و دریافت کرد: «بدیهی است که زبان و روانشناسی، دو مسئلهی جداییناپذیر و وابسته هستند که هم در داستان کافکا و هم در خوانشِ خوانندهی ادبی روانکاوی دیده میشود. ما سعی کردهایم نشان دهیم که خواننده ادبی روانکاوی، نسبت به داستان کافکا به گونهای واکنش نشان داده است که تاثیرات زبان را به عنوان حامل اطلاعاتی دربارهی وضعیت زندگی روانشناختی شنیده و احساس کرده است؛ مفاهیم روانشناختی برای رمزگشایی یا توضیح کار استفاده نمیشوند بلکه آنها برای توصیف کافکا از جهانی که با زبان خلق کرده به کار برده شده است».
*کپی تنها با ذکر منبع و ارجاع به سایت مجاز است.